مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش از باغـبان و زمـزمـههای بـهـاریاش از شـاهـدان سـایـهنـشـین حـرم، کـسی هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاریاش آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد با دست ظلم، دفـتر شبزنـدهداریاش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هـر لالـهای نـشانهای از داغـداریاش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ تنها نشـسته است به چشمانـتظاریاش غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنیست کو طاقتی که شرح دهم بیقـراریاش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو فـریاد از صبـوری و از بُـردباریاش در بوستان او شفـق! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش |